مذهب
بزرگترها می خواندند، من هم می خواندم.
در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند.
روزی در مسجد بسته بود. بقال سر گذر گفت:
"نماز
را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید
"!
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد. و من سال ها مذهبی ماندم،
بی آن که
خدایی داشته باشم!
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در 21 آذر 1395 ساعت 13:48 توسط سجاد
| تعداد بازديد : 213